عناصر استصحاب

  1. يقين سابق يعني چيزي را كه مي‌خواهيم استصحاب كنيم بايد به وجود آن در زمان گذشته، قطع و يقين داشته باشيم.
  2. شك لاحق يعني چيزي را كه يقين داشته‌ايم هم اكنون مورد ترديد قرار گرفته باشد.
  3. وحدت متيقّن و مشكوك (وحدت موضوع).

آنچه را مي‌دانسته‌ايم و يقين به آن داشته‌ايم، متيقّن گويند و مشكوك چيزي است كه مورد شك و ترديد واقع شده است. براي امكان استصحاب لازم است كه متيقّن و مشكوك يكي باشد و به تعبير ديگر متعلق يقين و شك بايد وحدت داشته باشد. چنانكه در مثال فوق الذكر، متيقّن و مشكوك، زنده بودن سرباز است.

4- تعدد زمان متيقّن و مشكوك:

بايد بين شك و يقين و مشكوك و متيقّن فرق قائل شد. شك و يقين صفت انسان است ولي مشكوك و متيقّن چيزي است كه اين صفات به آن تعلق مي‌گيرند. اين دو صفت با هم متضادند و متعلق آن دو بايد متعدد باشند و چون عنصر سوم استصحاب وحدت متيقّن و مشكوك بود، ناچار بايد زمان آن دو متعدد باشد تا بتواند متعلق دو صفت متضاد قرار گيرد.

نكته: زمان متعلق شك، حال است و زمان متعلق يقين گذشته (فقدان اين عنصر به صورت شك ساري جلوه‌‌گر مي‌شود كه نمي‌توان آن را استصحاب كرد).

5- تقدم زمان متيقّن بر زمان مشكوك:

عنصر چهارم استصحاب عبارت بود از تعدد زمان متيقّن و مشكوك. علاوه بر اين مورد بايد، زمان متيقّن مقدم باشد بر زمان مشكوك. چنانچه اين شرط موجود نباشد و در نتيجه زمان متيقّن، مؤخر باشد، آن را استصحاب وارونه يا استصحاب قهقرايي گويند و صحت و حجّيت آن جاي ترديد است.

نكته: در خصوص ظهور الفاظ، استصحاب قهقرايي حجت است.

6- وحدت زمان شك و يقين:

منظور از اين عنصر اين است كه در حال حاضر، هم شك داشته باشيم و هم يقين. البته يقين در وجود چيزي در زمان گذشته و شك در باقي بودن آن تا كنون. اين صفت شخصي است كه مي‌خواهد استصحاب را به كار بندد.

7- فعليت يقين و شك:

منظور از آن اين است كه شخص به چنين حالت و وضعي كه دارد، التفات و توجه داشته باشد و اين شرط بيش‌تر در عبادات مي‌تواند منشاء اثر باشد.