اصل برائت

منظور از اصل برائت يا اصالة البرائه، اين است كه در مواردي كه در حكمي شك داريم، معتقد شويم كه در مقام عمل موظف به آن نيستيم مثلاً اگر ندانيم كه حكم استعمال دخانيات چيست و با بررسي و تحقيق كافي هم دليلي در اين باره به دست نياورديم و در حكم واقعي آن مردد بمانيم، براي اين كه در مقام عمل از ترديد و دو دلي درآييم مي‌گوييم «اصل، برائت است» يعني در اين مورد كه حكم حرمت ثابت نيست، استعمال دخانيات جايز و مباح است.

اصولي وجود دارند كه شباهت زيادي با اصل برائت دارند و گاهي به آن مشتبه مي‌شوند. مهم‌ترين اين اصول عبارتند از: اصل عدم و اصل اباحه.

همه چيز از عدم به وجود و از نيستي به هستي آمده است. براي اثبات عدم نيازي به دليل و برهان نيست و اين اثبات وجود چيزي است كه محتاج دليل است. اين مطلب بديهي و روشن و حكمي است عقلي و آن را بدين بيان خلاصه كرده‌اند كه: اصل، عدم چيزي است تا وجودش ثابت شود و به اصل عدم ناميده شده است.

نكته: قاعدة «البيَنَّهُ عَلَي المُدَّعي و الْيَمِينُ عَلي مَنْ اَنْكَرَ» مبتني بر اصل عدم است. و ماده 1257 ق. مدني. كه مي‌گويد: «هر كس مدعي باشد بايد آن را اثبات كند ...» اقتباس از همين قاعدة حقوق اسلامي است.

مثال براي اصل عدم، ماده 876 ق. مدني. است كه مي‌گويد: با شك در حيات حين ولادت حكم وراثت نمي‌شود» زيرا در تحقق شرط شك است و اصل، عدم تحقق آن است.

مثال ديگر: اصل عدم ولايت كسي بر ديگري.

مثال ديگر ماده 359 قانون مدني است كه مي‌گويد: «هر گاه دخول شيء در مبيع عرفاً مشكوك باشد، آن شيء داخل مبيع نخواهد بود».