معاهداتي که تدوين شدهاند مبنايشان عرف است. آيا ايجاد قواعد قراردادی زمينهساز عرف میشود؟ بله مفاد قراردادها اگر در چند عهدنامه تکرار شود در واقع عرف ايجاد شده است. پس عهدنامه در ايجاد عرف مؤثر بوده و عرف در عهدنامه اثر دارد. مثلاً پرداخت غرامت کامل در عهدنامههای متعدد آمريکائيان که به صورت دو جانبه منعقد میشد گنجانده شد و به اسناد غربيها نهايتاً اين يک عرف بينالملل است.
عدهای معتقدند که نحوة واژه پردازي مادة 38 اساسنامة ديوان بينالمللی دادگستری نشان میدهد که عهدنامه بر عرف ترجيح دارد. اما برخی ديگر اين سلسله مراتب را بين عهدنامه و عرف قائل نيستند.
از يک نظر بايد گفت چون عرف بينالملل تصريح نداشت و کامل نبود سراغ عهدنامه رفتيم پس ذهن به اين سمت میرود که عهدنامه متقدم است. اما از طرف ديگر بايد گفت خواستگاه عهدنامهها عرف است.
آنچه مسلم است اين که قاضی بايد حقوق بينالملل را رعايت کند و حسب مورد ممکن است عرف بر معاهده مرجح باشد. پس نبايد قائل به سلسله مراتب شد مگر اينکه عهدنامه را تقدم شکلی بر عرف بدهيم نه تقدم ذاتی.