اساس انتقادات مخالفين حقوق بين‌الملل بر اين موارد مبتني است كه چون درجامعة بين‌المللي، قدرتي مافوق دولتها وجود ندارد پس صلح، تنها هنگامي تحققق مي‌يابد كه توازن قدرت موجود باشد. به نظر اين عده، مجموعه قواعد منسوب به حقوق بين‌الملل، جزو حقوق موضوعه نيست و ريشه در عقايد و احساسات جاري بين‌المللي دارد و بايد به قلمرو اخلاق موضوعة بين‌المللي منتسب گردد و خلاصه اينكه چون جامعة بين‌المللي، فاقد قوة مجريه، قوه قضائيه وقوه مقننه است، نمي‌توان آن را داراي يك حقوق كامل دانست. مهمترين مخالفين حقوق بين‌الملل عبارتند از: هابس، پوفندرف، آستين و ساوييني.

از سوي ديگر، طرفداران حقوق بين‌الملل در برابر موضع منكرين حقوق بين‌الملل استدلال مي‌كنند كه نبايد معيارسنجش جامعة بين‌المللي را بطور مطلق بر مفاهيم جامعة داخلي قرار داد. ماهيت روابط بين‌المللي بستگي به تحولات تاريخي دارد و خارج از ارادة دولتها تشكيل  مي شود. با اينكه نبود يك دستگاه قضاوت بين‌المللي، نظام حقوقي را در جامعة بين‌المللي متزلزل مي‌سازد ولي محكمه، شرط لازم وجود حقوق نيست. همچنين، ضمانت اجرا شرط لازم براي وجود يك قاعدة حقوقي محسوب نمي‌شود. مهمترين طرفداران حقوق بين‌الملل عبارتند از: كافمن، كلسن، سل و كاواره.