اصول لفظیه قواعدی است که وقتی ما در مراد متکلم شک داریم به سراغش میرویم.
اصول لفظیه بر 6 نوع است یعنی در هر جای خاصی یکی از انواع اصول لفظیه بکار میرود كه عبارتند از:
1- اصل حقیقت (اصالة الحقیقة)
اصل حقیقت درجايی بکار میرود که متکلم لفظی را بیان میکند. حال این لفظ یک معنای حقیقی دارد و یک معنای مجازی و ما میدانیم کدام معنا حقیقی و کدام معنا مجازی است ولی درآنچه که شک داریم منظور متکلم است یعنی نمي دانیم منظورش معنای حقیقی است یا معنای مجازی. در اینجا اصل بر این است که منظور متکلم معنای حقیقی میباشد. دلیل آن هم این است که اگر منظور متکلم معنای مجازی بود باید قرینه میآورد. مثلاً متکلم بگوید سرو، منظورش درخت است و اگر بگوید شیر منظورش حیوان است.
2- اصل عموم (اصالة العموم):
عام لفظی است که شامل همۀ افراد میشود. مثلاً همۀ دانشجویان، هرکس، هیچ کس.
اصالة العموم جايی بکار میرود که متکلم یک لفظ عامی را بیان نموده است حال ما شک میکنیم این لفظ شامل همه یا شامل بعضیها نمیشود. در اینجا اصل بر این است که عام شامل همه است وتخصیص نخورده است.
مثلاً آیهای وجود دارد بدین مضمون: «اوفوا بالعقود» به همۀ عقدها وفا کنید. در این آیه العقود عام میباشد حال فقها شک کردند که آیا العقود شامل همۀ عقدهاست یا قراردادهای خصوصی را شامل نمیگردد؟ در اینجا طبق اصالة العموم میگويیم العقود شامل همة عقود میباشد حتی قرار دادهای خصوصی.
3- اصل اطلاق (اصالة الاطلاق):
مطلق لفظی است که هیچ قیدی ندارد در نتیجه شامل همۀ قیود میشود مثلاً عالِم، مطلق است حال عالم شامل عالم زن ، مرد، پسر جوان و... میشود.
اصالة الاطلاق جايی بکار میرود که متکلم یك لفظ مطلقی را بیان نموده است. حال شک میکنیم آیا این لفظ قیدی دارد یا خیر؟ بر طبق اصالة الاطلاق میگويیم قیدی ندارد. مثلاً آیهای وجود دارد به این مضمون «احلّالله البیع». لفظ البیع مطلق است یعنی هر بیعی حلال است. حال فقها شک کردند آیا منظور، بیع با صیغه عربی است یا هر بیعی با هر زبانی را شامل میشود. طبق اصالة الاطلاق، منظور هر بیعی است به هر زبان که باشد اهمیتی ندارد (چه انگلیسی باشد چه عربی...).
نکته: فرق عام و مطلق چيست؟ در عام تأکید بر روی افراد است ولی در مطلق تأکید روی عوارض و حالات است.
4- اصل عدم تقدیر:
یک جمله داریم که بر فرض، شارع بیان نموده است (خدا، پیغمبر، ائمه) ولی ظاهر جمله بی معناست. در اینجا یک راه به ذهن میآید که اگر لفظی از خودمان در جمله بگذاریم جمله با معنی میگردد که بدان تقدیر یا در تقدیر گرفتن میگویند. برای اینکه معنای جمله کامل بشود باید لفظی در تقدیر بگیریم و به اصطلاح بگوییم این لفظ ازجمله افتاده است.
مثلاً در جملۀ "واسئل القریه" از روستا سؤال کن. برای اینکه اين جمله دارای معنی شود ما با اضافه کردن کلمة اهل به این جمله معنای آن را کامل میکنیم یعنی واسئل اهل القریه از مردم روستا سؤال کن یا در جمله "حرمت الیکم امهاتکم" حرام شد بر شما مادرانتان. کلمۀ نکاح را باید در تقدیر بگیریم یعنی ازدواج با مادرانتان بر شما حرام شد.
اصل عدم تقدیر جايی است که متکلم یک جمله گفته است. حال ما شک میکنیم آیا لفظی در تقدیر بگیریم یا نه؟ اصل بر این است که نباید لفظی را در تقدیر بگیریم.
در جملات بالا که ما الفاظ را در تقدیر گرفتیم علتش این بود که شک نداشتیم و اصل عدم تقدیر جايی است که ما شک داریم.
5- اصل عدم نقل:
لفظی داریم که قبل از شرع دارای معنای مشخصی بوده است. با آمدن شرع شک میکنیم که این لفظ همان معنا را دارد یا یک معنای جدید پیدا کرده است یعنی شک میکنیم که آیا این لفظ به معنای جدید منتقل شده است یا خیر؟ در اینجا اصل عدم نقل است.
مثلاً لفظ بیع قبل از اسلام به معنای خرید و فروش بوده است. حال شارع از لفظ بیع استفادۀ زیادی میکند. در اینجا ما شک میکنیم منظور شارع از بیع همان معنای قدیمی است یا معنای دیگری پیدا کرده است. در اینجا بر طبق اصل عدم نقل میگويیم همان معنای قدیمی منظور است.
6- اصل عدم اشتراک:
یک لفظی داریم که دو معنی دارد. شک داریم آیا هر دو معنی حقیقی است یا یکی حقیقی است و دیگری مجازی؟ اگر لفظی دو معنی داشته باشد دو حالت وجود دارد: 1- یا هر دو حقیقی 2- یا یکی حقیقی و دیگری مجازی است. در اینجا طبق اصل عدم اشتراک میگويیم یکی حقیقی است و یکی مجازی. علت و دلیل این اصل این است که اگر هر دو معنی حقیقی بود، مخاطب هیچ چیز نمیفهمد زیرا قرینهای وجود نداشت ولی حالا که یکی از معانی حقیقی و دیگری مجازی است، دست مخاطب باز است زیرا میتواند به سراغ راههایی که بوسیلة آن میتوان معنای حقیقی را از معنای مجازی تشخیص داد، برود و آنگاه اصالة الحقیقه را جاری میسازد و ميگوید معنای حقیقی منظور است.
نکته: تمام اصول فوق در یک اصل خلاصه میگردد یعنی به جای شش اصل میتوانیم یک اصل را بیان کنیم که مادر همۀ این شش اصل میباشد که عبارت است از اصالة الظهور.