حقیقت و مجاز بر دو قسمند: لغوی و عرفی.

معنی الفاظ در علم خاصّی به نام علم لغت معین می‏گردد. در این علم معانی حقیقی کلمات و برخی از معانی مجازی آنها مشخّص می‏شود. هر گاه لفظ در معنايی که در علم لغت به عنوان معنای حقیقی آن معیّن شده، بکار رود آن را حقیقت لغوی گویند مانند آب و نان که در معنای لغوی خود استعمال شوند و مجاز لغوی مقابل آن است.

گاهی لفظی در معنايی غیر از معنای لغوی خود بکار می‏رود و میان مردم معنای دیگری پیدا می‏کند بطوریکه معنای لغوی کم کم فراموش می‏‏شود چنین لفظی را حقیقت عرفی مي‌نامند مانند کلمه دابّه که در لغت به معنای جنبنده است و در عرف به معنای چهار پا است.

به عبارت دیگر حقیقت عرفی نوعی مجاز لغوی است. هر گاه لفظ در مجاز لغوی خیلی بکار رود بطوری که حقیقت لغوی فراموش شود و در عرف فقط مجاز لغوی به ذهن بیاید بدان اصطلاحاً حقیقت عرفی گویند و همان وضع تعینّی قسم دوم است. مانند قانون که حقیقت لغوی آن خط کش است و مجاز لغوی آن مقررات می‏باشد که این مجاز لغوی به علت کثرت استعمال به حقیقت عرفی تبدیل شده است.

نکته: آیا مجاز لغوی، حقیقت عرفی است؟ خیر، گاهی مجاز لغوی حقیقت عرفی نمی‏باشد مانند موش که به عنوان انسان ترسو زیاد استفاده نمی‏گردد.

نکته: برای اینکه مجاز لغوی به حقیقت عرفی تبدیل شود باید کثرت استعمال بدان اضافه گردد.

نکته: آیا هر حقیقت عرفی، مجاز لغوی است؟ بله، هر حقیقت عرفی مجاز لغوی می‏باشد.

نکته: رابطۀ مجاز لغوی با حقیقت عرفی عموم و خصوص مطلق است. مجاز لغوی عام و حقیقت عرفی خاص است.

فایدۀ حقیقت عرفی:

اگر حقیقت عرفی نبود و فقط مجاز لغوی بود چون مجاز لغوی به قرینه نیاز دارد، متکلم موظف بود دائماً قرینه بیاورد ولی در حقیقت عرفی چون حقیقت است (همانطوری  که از نامش پیداست) نیازی به آوردن قرینه نمی‏باشد.

قانون حقیقت لغوی‏اش خط کش و مجاز لغوی آن مقررات است و این اصطلاحی است که در کتابهای قوانین به وفور از آن استفاده شده است و اگر ما حقیقت عرفی نداشتیم دائماً باید قرینه بیاوریم ولی با استفاده از حقیقت عرفی ما از قرینه بی نیاز شده‏‏ایم.