- عقايد علماي مسيحي:

اصول حقوق طبيعي را پذيرفته‌اند اما بنا به اقتضاي شغلي به آن جنبه الهي و آسماني داده‌اند و در نتيجه آنرا از دريچه مذهبي مي‌نگريسته‌اند و عقايدآنان بيشتر متضمن جنبه‌هاي فلسفي و اخلاقي بوده تا حقوقي.

2- ويتوريا:

فرانسواويتوريا معتقد است: مبناي حقوق بين‌الملل حقوق طبيعي است و آن مجموعه قواعدي است كه عقل طبيعي ميان ملت‌ها برقرار نموده است. به نظر وي كشورها در روابط خود با يكديگر داراي آزادي مطلق نبوده بلكه تابع قواعد حقوق ملل و داراي محدويت‌هايي مي‌باشند. و الزام‌آور بودن حقوق ملل را نيز ناشي از حقوق طبيعي مي‌داند.

3- سوارز:

او حقوق ملل را از حقوق طبیعي جدا مي‌دانست و معتقد بود اقتدار كشورها عملاً به دو وسيله محدود مي‌شود: جامعه بين‌المللي و اخلاق و حقوق. و حقوق طبيعي عيني جدا از اراده بشري است ولي حقوق ملل تحت اراده بشر است.

4- گروسيوس هلندي:

او به منزله بنيانگذار واقعي حقوق بين‌الملل جديد شناخته مي‌شود. به نظر او بايد ميان حقوق طبيعي و حقوق ارادي يا وضعي؛ قائل به تفكيك شد. زيرا حقوق طبيعي تغيير ناپذير و مستقل از هرگونه اراده است و كشورها ملزم به رعايت آن مي‌باشند. اما حقوق وضعي يا ارادي مبتني بر اراده كشورها و ناشي از عرف و معاهدات است. گروسيوس اولين كسي است كه نظريه مسوليت بين‌المللي كشورها را عرضه كرده و كتا‌بهاي حقوق جنگ و صلح   ودرياي آزاد  از شاهكارهاي اوست.

5- مكتب حقوق وضعي يا ارادي:

افرادي چون مزرودومارتينس قائل به حقوق بين‌الملل بر اراده دولت‌‌ها هستند.

6- مكتب تحديد ارادي يا خود محدودسازي ارادي:

از منظراين گروه چون تنها دولت‌ها تابعان حقوق محسوب مي‌شوند پس خود آنها در مورد رعايت يك قاعده تصميم مي‌گيرند و هيچ قدرتي نمي‌تواند آنها را مجبور به اجراي قاعده كند.

7- نظريه اصالت اراده مشترك يا اتحاد اراده‌ها:

مطابق اين نظرحقوق بين‌الملل مبتني بر اراده مشترك كشورهاست. و اين اراده دولت‌هاست كه كه يا بطور صريح (معاهدات) و يا بطور ضمني (عرف وعادات) تجلي مي‌يابد. اين نظر اولين بار توسط تري پل آلماني مطرح شد.

8- نظريه حقوق وضعي جديد:

طرفداران اين نظريه معتقدند كه حقوق را يك كشور ايجاد نكرده بلكه يك واقعيت اجتماعي و ناشي از زندگي اجتماعي است و دخالت كشورها صرفاً از نظر شكلي لازم است.

9- مكتب حقوق موضوعي:

پيروان اين مكتب مبناي قواعد بين‌المللي راخارج ازاراده بشري و مستقل ازاراده دولت‌‌ها مي‌دانند.

10- نظريه حقوق طبيعي:

حقوق طبيعي مجموعه قواعدي است مبتني بر عقل و فطرت آدمي كه در روابط ميان افراد بدون دخالت قدرت‌هاي اجتماعي الزامي است.

11- ويتوريا وسواررز:

مشهورترين نظريه‌پردازان حقوق طبيعي بر مبناي الهيات هستند. معتقدند قواعد حقوقي همگي منشاء الهي داشته و مي‌توان اراده خداوند را ازكتب آسماني عهد عتيق و عهد جديد استخراج كرد.

12- نظريه قاعده‌گرايي يا اصالت اعيان (نظريه عيني حقوق- نظريه محض حقوق):

به نظر كلسن علم حقوق علم وظيفه است و ارزش و اعتبار و آمريت هر قاعده را به قاعده بالاتر خود منوط مي‌كند و در رأس قواعد نيز يك قاعده بنيادين وجود دارد كه اصل وفاي به عهد است. معتقد است حقوق بين‌الملل به مثابه حقوق جامعه بين‌المللي؛ نظامي حقوقي است كه قلمرو صلاحيت كشورها را مشخص مي‌كند. بدين معني كه از نظام حقوق بين‌الملل به وسيله يك سلسله قواعد چندجانبه كه هر يك به ديگري وابسته است به نظام حقوق داخلي مي‌رسيم. كلسن اين نظام حقوقي را "نظام هرمي شكل اصول و قواعد" مي‌خواند. نظريه كلسن يك نظريه عيني است. زيرا حقوق را خارج از قلمرو نفوذ و تسلط اراده بشري مي‌داند.

13- مكتب جامعه‌شناسي حقوقي:

به گمان اين گروه بايد به ياري مشاهده وقايع و استفاده از تحقيقات خارجي و آماري و شرايط زندگي اجتماعي بين حوادث رابطه علّيت را احراز كرد.

14- نظريه همبستگي اجتماعي :

حقوق را مبتني بر اراده يك كشور يا كشورها نمي‌داند بلكه آنرا مجموعه قواعدي مي‌داند كه بر ضرورت‌هاي زندگي اجتماعي تعاون و همبستگي اجتماعي افراد يا كشورها استوار است. بنابراين حقوق محصول جريان‌هاي همبستگي اجتماعي و دولت تأييدكننده آن است.

15- نظريه زيست‌شناختي حقوق:

نظام حقوقي نتيجه اتحاد اخلاق و قدرت است و جامعه بين‌المللي؛ اجتماعي از پادشاهان و كشورها نيست بلكه اجتماعي است كه از نفوذ ملت‌ها در يكديگرپديد مي‌آيد. به نظر ژرژ رسل نظام حقوق بين‌الملل بر نظام حقوق داخلي برتري دارد. حقوق از ديدگاه رسل داراي خاستگاه واحد است و آن قانون بيولوژیكي يا زيست‌شناختي جوامع بشري است.