حكم تكليفي، حكمي است كه مستقيماً به افعال مكلّفين تعلق مي گيرد. حكم تكليفي از بايدها و نبايدها صحبت مي كند و تكليف ما را در اعمالمان مشخص مي كند.
حکم تکلیفی خود بر دو قسم است:
- حکم تکلیفی الزامی 2- حکم تکلیفی ترخیصی
حکم تکلیفی الزامی همانطوری که از نامش پیداست، الزام آور میباشد. یا الزام به فعل و یا الزام به ترک فعل. الزام به فعل را وجوب و الزام به ترک را حرمت گویند (مثل وجوب نماز وادای امانت و حرمت قتل و سرقت).
حکم تکلیفی ترخیصی آنچنان حکمی است که عنصر الزام در آن وجود ندارد یعنی مکلّف در انجام یا عدم انجام آن مختار میباشد یعنی میتواند آن را انجام بدهد یا ندهد که خود بر سه قسم است:
1- بهتر است انجام بدهیم اگر هم انجام ندادیم مؤاخذه نخواهیم شد که به آن استحباب میگویند (ندب) مثل کمک به فقرا يا نکاح.
2- بهتر است انجام ندهیم اگر هم انجام دادیم، بازخواست نخواهیم شد که به آن کراهت میگویند مثل: کراهت طلاق و خوردن گوشت برخی از حیوانات مثل الاغ و اسب.
3- فعل یا ترک فعل آن مساوی است که بدان اباحه میگویند مانند مباح بودن احیای موات و رفتن به مسافرت.
نکته: احکام پنجگانهای که شرحشان گذشت یعنی وجوب، حرمت، استحباب، اباحه وکراهت در اصطلاح فقه و اصول، احکام خمسۀ تکلیفيه نامیده میشود.
حکم وضعی حکمی است که مستقیماً به افعال مکلّفین تعلیق نمیگيرد. اصولین متأخّر هر چه را در تعبیرات اصولی، فقهی و شرعی حکم بگویند و جزو احکام خمسۀ تکلیفيه نباشد، حکم وضعی مینامند از قبیل شرطیّت، مانعیت، علیّت، علامت، رخصت، عزیمت، زوجیت، ملکیّت، حجیّت، ولایت و غیره.
به عبارت دیگر حکم وضعی، حکمی است که یا وضعیت امری را روشن میکند یا وضعیت و نسبت و رابطۀ دو امر نسبت به هم را روشن و مشخص میکند. قسم اول که وضعیت امری را مشخص میکند مانند صحت. وقتی میگوییم عقدی صحیح است در واقع حکم صحت که یک حکم وضعی است را بر یک امر (در اینجا عقد) بار میکنیم.
قسم دوم که وضعیت و رابطة دو امر را نسبت به هم مشخص میکند که مهمترین مثالهای آن عبارتند از:
علیّت، سببیّت، شرطیّت و مانعیّت.
علیّت: رابطۀ بین دو امر است بنام علت و معلول که از وجود اولی، وجود دومی لازم میآید. و از عدم اولی، عدم دومی لازم میآید. به عبارت دیگر علت و معلوم هم ملازمۀ وجودی و هم ملازمۀ عدمی با هم دارند. مثلاً خورشید علّت روز است يعني اگر خورشيد باشد روز هست و اگر خورشيد نباشد، روز نيست.
سببیّت: رابطة بین دو امر است بنام سبب و مُسَبَّب که از وجود اولی، وجود دومی لازم نمی آید ولی از عدم اولی، عدم دومی لازم می آید. به عبارت دیگر سبب و مسبّب تنها ملازمة عدمی دارند و ملازمة وجودی ندارند.
شرطیّت: رابطة دو امر است بنام شرط و مشروط که از وجود اولی، وجود دومی لازم نمی آید ولی از عدم اولي، عدم دومی لازم می آید. به عبارت دیگر شرط و مشروط تنها ملازمة عدمی دارند.
مانعیّت: رابطة دو امر است بنامهای مانع و ممنوع که از وجود اولی، عدم دومی لازم می آید ولی از عدم اولی، وجود دومی لازم نمی آید.