تعريف عادت و عناصر آن:
عادت از عود وبازگشت و در لغت به معناي خوي است. هر گاه كاري در اثر تكرار چنان مطبوع طبع شود كه انجام مكرر آن خوشايند و ترك آن دشوار شود، ميگويند عادت به وجود آمده است. اعتياد، مصدر باب افتعال و معتاد، اسم فاعل و مفعول آن از همين ريشه و جملة «العادةُُ طبيعةٌٌ ثانويه» اشاره به همين معناست.
در اصول فقه عادت را چنين تعريف كردهاند: «چيزي است كه بدون ملازمة عقلي تكرار ميشود.» با توجه به تعريف عناصر عادت يكي عنصر مثبت تكرار است و ديگري عنصر منفي «از روي علاقهي عقلي نبودن».
نكته: هر گاه تكرار چيزي ناشي از رابطة عقلي و عليت بين دو چيز باشد، نميتوان آن را عادت ناميد. مثلاً تكرار تحرك پس از به وجود آمدن هر علت محركهاي قطعي است ولي اين تكرار را نميتوان عادت دانست چون معلول علتي عقلي است.
نكته: عادت گاهي فردي است مانند حركات معتاد كسي در زندگي روزانهاش از قبيل لباس پوشيدن و گاهي جمعي است كه معمولاً ناشي و منبعث از رفع يك احتياج عمومي است مثل بيع شرط، عزاداريها، جشنهاي ملي و مذهبي. همچنين عادت گاهي ناشي از عوامل طبيعي است مثل زودرس يا ديررس بودن بلوغ افراد در مناطق مختلف. گاهي هوي و هوس مردم منشاء عادتي ميشود مثل عادات مضرة اجتماعي و فردي از قبيل ربا خواري، قماربازي، دروغگويي، فساد اخلاقي به اشكال گوناگون كه فقها از اين نوع به «فساد زمان» تعبير كردهاند. اختلاط نسلها، نژادها و زبانها نيز گاهي منشأ عادتي ميشود كه غرب زدگي عصر حاضر ما نشانهي بارزي از آن است.
نكته: نسبت عرف و عادت از نسب اربعه منطقي، عموم و خصوص من وجه ميباشد.
نكته: فقهاي اماميه عرف را براي اثبات حكم تكليفي حجت نميدانند مگر اين كه ثابت شود در زمان معصوم (ع) هم معمول بوده و از آن نهي نشده مثل استصناع و عقد فضولي كه در اين فرض، سنتي است تقريري و عرف خود حجيتي ندارد.