وفاي به عهد، همان انجام موضوع تعهدي است كه متعهد در قرارداد قبول نموده است در خصوص ماهيت آن، اختلاف است بعضي آن را ايقاع گفتهاند چرا كه ارادي و يك طرفه است و بعضي آن را عقد دانستهاند كه اثر حقوقي آن برائت ذمه متعهد است در هر حال، هر دو نظر در جايگاه خود موجه هستند. وليكن اگر در مواد قانوني تعمق نمائيم در مواردي صرف دستيابي متعهدله به موضوع طلب، پرداخت دين (اعم از پرداخت وجه يا انجام فعلي) توسط ثالث و ... بدون اينكه انشائي از سوي طرفين صورت پذيرد وفاي به عهد انجام ميگردد شايد به همين دليل باشد كه قانونگذار آن را ذيل سقوط تعهدات آورده است. بنابراين ميتوان گفت كه خصائص وفاي به عهد به واقعه حقوقي بيشتر شباهت دارد وليكن گاهي تحقق آن با موضوع عملي حقوقي ملازمه دارد.
يكي از مصاديق وفاي به عهد پرداخت دين توسط شخص ثالث ميباشد كه مادة 267 ق.م تصريح مينمايد ايفاء دين از جانب غير مديون هم جايز است و براي اين امر هيچ نيازي به اجازه مديون نيست؛ در اين ماده دو نكته قابل تعمق است اول اينكه ماده در مقام بيان اصل وفاء به عهد توسط غير مديون (ثالث) است مگر در موارد استثنايي (جايي كه شخصيت و مهارت مديون اهميت داشته باشد) و دوم اينكه اگر ثالث براي انجام وفاء به عهد اذن نگرفته باشد حق رجوع به مديون را ندارد و در صورت مأذون بودن (اخذ اذن)، اين حق براي وي محفوظ است[1].
در هر حال براي وفاء به عهد، براي مديون يا ثالث دو شرط جواز تصرف در مال (فضولي نباشد) و اهليت تصرف (با توجه به واقعه حقوقي بودن وفاء به عهد چهره حمايتي دارد) لازم و ضروري است و اگر پس از آن فرد مدعي فضولي بودن عمل خود شود طبق ماده 270 ق.م بايد ثابت كند كه مال متعلق به غير و با مجوز قانوني در يد او بوده بدون اينكه اذن در تأديه داشته باشد در غير اين صورت نميتواند مالي كه در مقام وفاي به عهد داده باشد مسترد نمايد.
و در مورد متعهدله نيز دو شرط طلبكار بودن يا داشتن سمت (ماده 271 ق.م) و اهليت وي (ماده 274 ق.م) لازم و ضروري است كه در صورت عدم وجود شرط اول، پرداخت به بيگانه و شرط دوم (عدم اهليت قبضكننده) هر دو از مصاديق ايفاء ناروا محسوب شده و وفاي به عهد صورت نميگيرد و در مورد اول فرد طبق ماده 302 ق.م حق استرداد آن را دارد و در مورد دوم اگر مال بدون هيچ نقصاني در اختيار سرپرست قرار گيرد كه وفاء به عهد صورت پذيرفته والّا وي مسئول هر كسر و نقصاني است.
وفاء به عهد حسب موضوع تعهد اقسامي دارد[2] كه اگر تسليم عين معين باشد، خواه عقد اماني باشد يا تمليكي، فقط تسليم همان عين متعهد را بري ميسازد (مواد 278 و 387 و 644 ق.م). و در صورتي كه عين كلي باشد تسليم مال منوط به تعيين متعهدبه ميباشد البته مجبور نيست كه از فرد اعلاي آن ايفاء كند وليكن نبايد هم عرفاً معيوب محسوب شود (ماده 279 ق.م) و اگر مورد تعهد، فعلي اعم از مثبت (انجام دادن كار) و منفي (ترك فعل) باشد شخص متعهد ملزم به انجام آن است وليكن اگر در مورد اول شخصيت مهم باشد ثالث نميتواند آن را اداء كند مانند جراحي يك پزشك كه در اين صورت وي را الزام ميكنند اگر الزام وي مقدور نباشد علاج آن به عنوان آخرين راهحل، فسخ است (مواد 238 و 239 و 268 ق.م).
[1]) اين قاعده در موردي كه وفاء به عهد توسط ثالث به حكم قانون يا قرارداد (ثالث قائممقام طلبكار باشد) انجام ميشود اجراء نميگردد.
[2]) در تمامي موارد متعهدله را نميتوان به قبول مالي يا كاري غير آنچه كه موضوع تعهد است يا قسمتي از آن مجبور نمايد مگر در صورت تراضي (ماده 10 ق.م) و لازم به ذكر است كه ماده 277 ق.م در خصوص اختيار قاضي فقط در نحوة اجراي قرارداد است و در ماهيت تعهد نميتواند مؤثر باشد.
تعهدات را به دو دسته تعهد به نتيجه و تعهد به وسيله تقسيم نمود:
در مورد اول موضوع تعهد انجام دادن كاري معين است و تحصيل و به دست آمدن هدف (مطلوب) شرط است (تضميني) در اين خصوص صرف اثبات تلاش هيچ منفعتي براي متعهد ندارد در حالي كه در مورد دوم، متعهد، رسيدن به مطلوب را تضمين نميكند و اگر براي رسيدن به آن مطلوب تلاش و كوشش متعارف را نموده باشد صرفه از تحقق مطلوب يا عدم تحقق آن، وفاء به عهد صورت پذيرفته است مانند تعهد وكلا در دعاوي.
معيار تعيين اينكه تعهد در عقدي به وسيله يا نتيجه است در مرحله اول توافق طرفين (حاكميت اراده) و در مراحل بعدي به ترتيب عرف و قوانين تكميلي ميباشد كه در صورت سكوت، اصل بر اين است كه تعهد به نتيجه است مگر اينكه خلاف آن ثابت شود.
مزيت اين بحث نه تنها در وفاء به عهد و نحوة آن آشكار است بلكه از جهت اثبات اجراي عقد (اثبات اجراء يا عدم اجراء به دوش چه كسي است) نيز اهميت دارد[1] چنانكه اگر تعهد به وسيله باشد، متعهدله بايد ثابت كند كه متعهد تلاشي لازم را جهت رسيدن به هدف تعهد مبذول نداشته وليكن در تعهد به نتيجه، چون مطلوب بايد حاصل شده باشد لذا كسي كه مدعي حصول آن است (متعهد ) بايد وجود آن را ثابت كند تا ذمهاش بري شود[2] در اين مورد بار اثبات امري بر دوش متعهدله نميباشد چرا كه حرف ايشان موافق با اصل عدم است.
در مورد زمان، مكان وفاي به عهد هم در صورت توافق طرفين، بحثي نيست وليكن اگر در اين مورد سكوت شده باشد در خصوص زمان اجراي عقد، اصل بر حال بودن تعهد است (بند سوم ماده 490 ق.م) مگر اينكه عرف با توجه به طبيعت عقد براي آن مهلتي عرفي پيشبيني شده باشد (ماده 344 ق.م) در خصوص مكان تعهد اصل بر آن است كه مكان تشكيل عقد، مكان اجراي آن است مگر اينكه توافق طرفين در مرحله اول و عرف در مرحله دوم[3] حاكي از مكان ديگري باشد (ماده 280 ق.م).
در مورد هزينه اجراي تعهد، طبق ماده 281 ق.م تكليف روشن است و آن را بر دوش مديون (متعهد ) نهاده است مگر اينكه خلاف آن شرط شده باشد.
در صورتي كه شخص مديون به يك فرد چند دين همجنس داشته باشد و شخص هم در تمام ايفاي يكي از اين ديون برآيد سؤالي كه ميتواند مطرح شود اين است كه كدام دين ساقط شده است؟ ماده 282 ق.م جهت پاسخ به اين سؤال اعلام ميدارد كه اگر كسي به يك نفر ديون متعدد داشته باشد تعيين اينكه بابت كدام دين است در اختيار خودش ميباشد، وليكن اين اختيار مديون طبق اصول حقوقي از دو جهت محدود ميگردد.
اول آنكه اين اختيار محدود به زمان تأديه است و اگر مديون در زمان تأديه اين موضوع را روشن ننمود گويي كه براي وي اهميت نداشته و به طور ضمني اختيار اين امر را به متعهد واگذار نموده است چرا كه اگر برايش فرقي داشت در آن زمان مشخص ميكرد.
دوم اينكه با توجه به اصل موضوع ماده 275 ق.م (عدم امكان اجبار متعهدله به قبولي چيزي غير از متعهدبه) اگر ديدن از جنس متفاوت باشد مانند پوند و دلار، كه اگر مديون دلار پرداخت نمايد نميتواند آن را بابت دين پوند بداند يا اگر دو دين در مؤجل و حال دارد نميتواند پرداخت خود را بابت دين مؤجل نمايد يا اگر دو دين با مبالغ مختلف دارد نميتواند مبلغي كه پرداخته كه به ميزان دين كمتر است بابت دين بيشتر قرار دهد چرا كه در تمامي اين موارد قرينهاي خلاف وجود دارد.
[1]) تمام بحث راجع به فعل مثبت است در خصوص افعال منفي (ترك فعل) اصل بر عدم آن است و كسي كه مدعي وقوع آن است بايد اثبات كند (متعهدله).
[2]) البته ايشان اگر فورسماژور (قوة قاهره) را ثبات كند نياز به اثبات امر ديگري ندارند چرا كه قوة قاهره عذر مناسبي است براي عدم اجراي عقد.
[3]) مانند فروش اموال غيرمنقول كه عرفاً مكان وقوع مال، محل اجراي قرارداد است.